اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بردن

نویسه گردانی: BRDN
بردن . [ ب ِ دَ ] (اِ) تندی و تیزی رفتار. (انجمن آرا) (آنندراج ) (برهان ) :
گهی با خاک همخانه گهی با باد هم پیشه
گهی با چرخ هم زانو گهی با بحر هم بردن ۞ .

عبدالواسع جبلی .


|| اسب جلد و تیز.(انجمن آرا) (آنندراج ) (برهان ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۶۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۶ ثانیه
بردن . [ ب ُ دَ ] (مص ) کشیدن . حمل کردن . برداشتن . با خود برداشتن . نقل کردن . منتقل کردن . (یادداشت مؤلف ). اذهاب .(تاج المصادر بیهقی ). مقاب...
بو بردن . [ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) احساس کردن و واقف شدن وخبردار گردیدن و پی بردن . (ناظم الاطباء). احساس کردن . ادراک کردن . فهمیدن . واقف شد...
بد بردن . [ ب َ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) رنجیده کردن و آزردن . (آنندراج ). رنجه کردن و آزار کردن . (ناظم الاطباء).
بر بردن . [ ب َ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) افراشتن . بالا بردن : گنبدی نهمار بر برده بلندنش ستون در زیر و نه بر سرش بند. رودکی .پوپک دیدم بحوالی س...
خط بردن . [ خ َ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) مخطط شدن جوانان ساده رو. (آنندراج ).
سر بردن . [ س َ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) بسر بردن . (آنندراج ). طی کردن . گذراندن . انجام دادن : بسر برده یک ماه سام دلیرابا زال و با رستم شیرگیر...
شنا بردن . [ ش ِ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) شناه بردن . شنا کردن : ای به دریای عقل برده شناه وز همه نیک و بد شده آگاه .منجیک (از اوبهی ).
طمع بردن . [ طَ م َ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) آزمند گردیدن . صاحب آنندراج آرد: در این بیت طمع بردن بمعنی حاجت بردن آمده : طمع برد شوخی بصاحبدلی ن...
ظن بردن . [ ظَ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) گمان کردن : ظن نبردم همی که چون مرغان مر مرا جای در هوا باشد.مسعودسعد.
دل بردن . [ دِ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) شیفته و عاشق خود کردن . دل ربودن . دلربائی کردن . اصباء. تَصَبّی . تَهنید. (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) : دلم...
« قبلی صفحه ۱ از ۱۷ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.