گفتگو درباره واژه گزارش تخلف برک نویسه گردانی: BRK برک . [ ب ُ رَ] (ع ص ، اِ) ج ِ بُرکة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به برکة شود. || ثابت و نشسته بر چیزی . || مرد بددل و سکاچه (سکارچه ) ۞ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه واژه معنی برک برک . [ ب ُ ] (ترکی - مغولی ، اِ) کلاه . برک برک . [ ب ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ بریک . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به بریک شود. برک برک . [ ب ُ رَ ] (ع اِ) ماه ذوالحجه بجاهلیت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). برک برک . [ ب ُ رَ ] (اِخ ) عوف بن مالک بن ضبیعه ملقب به برک . رجوع به عوف ... شود. برک برک . [ ب ُ رُ ] (ع اِ) ج ِ بِراک . (منتهی الارب ). و رجوع به براک شود. برک برک . [ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ. یکی از سه تن از خوارج که بر قتل علی و معاویه و عمروعاص سوگند خوردند و برک کشتن عمروعاص را اختیار کرد. نام ا... سایه برک سایه برک . [ ی َ / ی ِ ب ُ رَ ] (اِ مرکب ) رجوع به سایه برگ شود. انگشت برک انگشت برک . [ اَ گ ُب ُ رَ ] (اِ مرکب ) جانوری است که آنرا موش کور می گویند و پیوسته در زیر زمین میباشد و بیخ درختان و نباتات میخورد گویند پی... جرک و برک جرک و برک . [ ج ِ رِ ک ُ ب ِ رِ ] (اِ صوت مرکب ) یا چرک و پرک . در تداول عامه صدای دو چیز که بهم تصادم کند. صدای تف دادن خوراکی چون پیاز... جرک و برک کردن جرک و برک کردن . [ ج ِ رِ ک ُ ب ِ رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) رجوع به جرک و برک شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود