اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

برو

نویسه گردانی: BRW
برو. [ ب َ /ب ُ ] (اِ) ابرو، که به عربی حاجب است . (از برهان ). ابرو. (اوبهی ) (صحاح الفرس ). مخفف ابرو :
بر من ای سنگدل دروت مکن
ناز بر من تو با بروت مکن .

بارانی .


ببینی بروهای پیچان من
فدای تو بادا تن و جان من .

فردوسی .


ببخشود و دیده پر از آب کرد
بروهای جنگی پر از تاب کرد.

فردوسی .


سیاوش ز گفت گروی زره
برو پر ز چین کرد و رخ پرگره .

فردوسی .


بپیچید رستم ز گفتار اوی
بروهاش پرچین شد از کار اوی .

فردوسی .


که دارد گه کینه پایاب او
ندیدی بروهای پُرتاب او.

فردوسی .


بغمزه تیر و مژه تیر و قد و قامت تیر
برو کمان و ببازو درو فکنده کمان .

بهرامی سرخسی .


شبگیر نبینی که خجسته بچه درد است
کرده دو رخان زرد و برو پرچین کرده ست .

منوچهری .


هرکه آن روی ببیند ز پی خدمت تو
هم بروی تو که پشتش چو بروی تو بود.

سنائی .


چو تیر مژگان پیوست بر کمان برو
چه پرنیان به بر تیر او چه زآهن سد.

سوزنی .


و رجوع به ابرو شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
بر و رو. [ ب َ رُ رو ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) (از: بر + و + رو) جمال . (یادداشت دهخدا). زیبایی ظاهر. بهر و رو.- بر و رویی داشتن ؛ جمیل و صاحب ...
بر و سر. [ ب َرْ رُ س َرر ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) نیکی و شادی کننده . (یادداشت دهخدا).
بر و دوش. (عبارت ترکیبی. فا.) (بر+دوش). آغوش، تن و بدن. بر [ په . ] ( اِ.) 1 - سینه . 2 - آغوش ، کنار. 3 - طرف ، جانب . 4 - ضلع خارجی زمین یا ساختمان ...
بر و بوم . [ ب َ رُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) (از: بر، به رای مشدد به معنی زمین ناکاشته و آن لفظ عربی است + بوم ، به معنی زمین کاشته یعن...
بر و بچه . [ ب َ رُ ب َچ ْ چ َ / چ ِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) عائله و زن و بچه . (فرهنگ لغات عامیانه ). بچه و دیگران . ج ، بر و بچه ها. (یادداشت ...
بر و بحر. [ب َرْ رُ ب َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) خشکی و دریا.
بر و بساط. [ ب َ رُ ب َ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) زندگی و لوازم آن . || مقدماتی که برای انجام دادن کاری فراهم شده است . (فرهنگ لغات عامیان...
بر و فرود. [ ب َ رُ ف ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) فراز و نشیب و بلند و پست و بلندی و پستی . (از برهان ). اوج و حضیض . پست و بلند:چون بوددرست ک...
بر و بیابان . [ ب َرْ رُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) دشت و صحرا. در تداول عامه ، بر بیابان .
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.