اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بری

نویسه گردانی: BRY
بری . [ ب َ ری ی ] (ع ص ) به معنی بری ٔ است . (از اقرب الموارد). بی عیب . (دهار). و رجوع به بری ٔ و بَری شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
بری گردیدن . [ ب َ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) بیزار شدن . پاک شدن . پاک از گناه شدن : که مجرم بزرق و زبان آوری ز جرمی که دارد نگردد بری . سعدی...
بری ءالساحة. [ ب َ ئُس ْ سا ح َ ] (ع ص مرکب ) بی گناه . که ساحت وی از گناه پاک است : خو نکردستم به مهجوری مران زین ساحتم حق همی داند بر...
ناردین بری . [ ن ِ ب َرْ ری ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اسارون . (دزی ). شامل اسارون وفو است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به ناردین شود.
شاتله آن بری . [ ت ُ ل ِ ب ِ ] (اِخ ) ۞ (لو) مرکز کمون سن - اِ - مارن ۞ ، از آروندیسمان ملن ۞ ؛ دارای 1050 نفر جمعیت است .
بادنجان بری . [ دَ / دِ جا ن ِ ب َرْ ری ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ۞ بادنجان صحرائی . حَدَق . عِرْصِم . بهندی بهت کتائی و بزرگ آنرا بهرنا و ب...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
چله بری کردن . [ چ ِل ْ ل َ / ل ِ ب ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در قدیم عملی از قبیل عزائم بوده است که فعلاً چگونگی آن معلوم نیست ، و اینک اصطلا...
انده قوقوی بری . [ اَ دَ / دِه ْی ِ ب َرْ ری ] (اِ مرکب ) رجوع به حندقوقی بری شود.
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ صفحه ۹ از ۹ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.