اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بساط

نویسه گردانی: BSAṬ
بساط. [ ب َ ] (ع اِ) زمین هموار و زمین فراخ . (منتهی الارب ). زمین هموار و فراخ . (ناظم الاطباء). زمین پهناور و بدین معنی شاعر گوید :
و دون یدالحجاج من ان تنالنی
بساط لایدی الناعحات عریض .

(از اقرب الموارد).


زمین هامون . (مهذب الاسماء). زمین وسیع :
سپهبد سوی آسمان کرد روی
چنین گفت کای داور راستگوی
گر ایدونکه پیروز گردم بجنگ
کنم روی گیتی بر ارجاسب تنگ
نبیند کسی پای من بر بساط
مگر در بیابان کنم صد رباط.

فردوسی .


مرحله ای دید منقش رباط
مملکتی دید مزور بساط.

نظامی .


برنشکستند هنوز این رباط
درننوشتند هنوز این بساط.

نظامی .


- بساط کون و مکان ؛ سطح کره ٔ زمین و تمام دنیا و گیتی و همه ٔ عالم . (ناظم الاطباء).
- بساطنورد ؛ زمین نورد. طی کننده ٔ زمین درهم نوردنده ٔ زمین :
دید کین گنبد بساطنورد
از همه گنبدی برآرد گرد.

نظامی .


- بساط درنوردیدن ؛ زمین سپریدن . زمین درنوردیدن .
|| متاع و سرمایه . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). لفظ مذکور مجازاً بمعنی سرمایه اطلاق می شود. (فرهنگ نظام ).
- ته بساط ؛ از مایه اندکی باقی مانده .
|| جامه خانه . (دهار). رجوع به جامه خانه شود. || دیگ کلان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (حامص ) فراخی میدان . (غیاث ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
بساط. [ ب ِ / ب َ ] (ع اِ) ۞ گستردنی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (ترجمان القرآن عادل بن علی ). نوعی از طنفسه (معرب تنبسه ) دراز کم عرض ....
بساط. [ ب ُ / ب ِ ] (ع اِ) ج ِ بِسط و بُسط و بُسُط. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
بساط. [ ب َ ] (اِخ ) توفیق بن احمد بساط متوفی (1334 هَ .ق . / 1926 م .) یکی از شهدای آزادی خواه عرب در دوران تسلط ترکان بود وی در صیدا متولد ...
ته بساط. [ ت َه ْ ب َ ] (اِ مرکب ) به قطع اضافت ، سامان قلیل و متاع بیقدر و قیمت ، که بعد از فروختن بماند. (آنندراج ). بقیه از کالای دکان . تو...
هم بساط. [ هََ ب ِ /ب َ ] (ص مرکب ) همبازی در نرد یا شطرنج : مهره ٔ خواجه خانه گیر شده هم بساطش گروپذیر شده .نظامی .
بر و بساط. [ ب َ رُ ب َ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) زندگی و لوازم آن . || مقدماتی که برای انجام دادن کاری فراهم شده است . (فرهنگ لغات عامیان...
بساط آباد. [ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان یوسف وند بخش سلسله شهرستان خرم آباد که در 21 هزارگزی باختر الشتر و 5 هزارگزی باختر راه شوسه ٔ خر...
لاجوردی بساط. [ لاج ْ / ج َ وِ ب ِ ] (اِ مرکب ) کنایه از فلک است .
قلعه بساط بیگی . [ ق َ ع َ ب َ ب ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان طرهان بخش طرهان شهرستان خرم آباد، واقع در 39 هزارگزی باختر اتومبیل رو خرم آباد ...
بسات . [ ب َ ] (اِخ ) ۞ از اصطلاحات علم هیئت در تداول هندوان است . رجوع به جدول ماللهند ص 156 س 13 شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.