اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بستی

نویسه گردانی: BSTY
بستی . [ ب ُ ] (ص نسبی ) منسوبست به بست که شهریست از شهرهای کابل در بین هرات و غزنه وشهری بزرگ پر از اشجار و آبها است و جمعی از ائمه ٔ حدیث از این شهر برخاسته اند. (از سمعانی ). و رجوع به لباب الانساب شود. اهل بست . از مردم بست :
ستی پس پشت ، پشت بستی بستست
پیش پشتی ستی بسی بنشستست .

عنصری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 327).


چه خانه ست این کزو گشت این گشن لشکر
یکی هند و یکی سکزی یکی بستی .

ناصرخسرو.


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
بصطی . [ ] (ع اِ) قبلان بصطی . پلنگ . (دزی ج 1 ص 92). در ترکی قَپلان بمعنی ببر. (دزی ج 2 ص 305).
علی بسطی . [ ع َ ی ِ ب َ ] (اِخ ) ابن محمدبن محمدبن علی قرشی بسطی اندلسی مالکی ، مشهور به قلصادی و ملقّب به نورالدین و مکنّی به ابوالحس...
علی بسطی . [ ع َ ی ِ ب َ ] (اِخ ) ابن موسی بن عبداﷲ لخمی بسطی ، مشهور به قرباقی . رجوع به علی لخمی شود.
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.