اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بسطام

نویسه گردانی: BSṬAM
بسطام . [ ب َ / ب ِ ] (اِخ ) ۞ نام شخصی . (ناظم الاطباء).نام مردیست . (مؤید الفضلاء). وسطام ، وستام ، وستان ، معرب گستهم ۞ خال یعنی دایی خسروپرویز و برادر بندوی است : و او [ اپرویز ] را دو خال بودند یک بندویه نام بود و دیگری بسطام نام . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 100). رجوع به حبیب السیر چ قدیم ج 1 ص 86 شود. وی مدعی پرویز بود و سکه بنام خود زد «فروغ وستهم با ذکر سنه و نقش ». رجوع به سبک شناسی ج 2 چ 1 صص 9 - 14 شود. در ترجمه ٔ طبری بلعمی کلمه محرف گستهم ۞ و اصل پهلوی آن وستهم یا ویستهم آمده و بنا بنقل فرهنگ شاهنامه (ص 55) شاید بمعنی بس تهم یعنی بس پهلوان باشد.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
بسطام بیگ . [ ب َ ب ِ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان منگور بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد در 45 هزار و پانصد هزارگزی جنوب باختری مهاباد و 35 هزارگزی با...
بسطام دره . [ ب َ دَ رِ ] (اِخ ) دهی از بخش مراوه تپه شهرستان گنبد قابوس در 12 هزارگزی خاور مراوه تپه ، کنار رودخانه ٔ اترک . (از فرهنگ جغرافیا...
پشت بسطام . [ پ ُ ب ِ ] (اِخ ) از بلوکات ولایت شاهرود خراسان است عده ٔ قراء آن بیست وسه و مساحت آن 16 فرسخ مربع است مرکز آن قلعه ٔ نوخرقان ...
شهر بسطام . [ ش َ ب َ / ب ِ / ب ُ ] (اِخ ) رجوع به بسطام شود.
جامع بسطام . [ م ِ ع ِ ب َ ] (اِخ ) مسجد است در بسطام . مؤلف مرآت البلدان آرد: مسجدی است قدیمی و در گنبد شبستان مسجد تاریخی است که از آن ...
بسطام آباد. [ب َ ] (اِخ ) دهی است از بخش دره شهر، شهرستان ایلام در 6هزارگزی خاوری دره شهر کنار راه مالرو دره شهر، به ماژین . جلگه ، گرمسیر...
قشلاق بسطام . [ ق ِ ب َ ](اِخ ) قشلاقی از دهستان گرمادوز بخش کلیبر شهرستان اهر واقع در 39 هزارگزی شمال خاوری کلیبر و 39 هزارگزی شوسه ٔ اهر به...
هنام و بسطام . [ هَُ م ُ ب َ ] (اِخ ) دهستانی است از بخش سلسله ٔ شهرستان خرم آباد. در خاور بخش واقع شده و منطقه ای کوهستانی و سردسیر است . آب...
بسطام خان کارخانه . [ ب َ ن ِ ن َ / ن ِ ] (اِخ ) یکی از سرداران زکیخان زند که مأمور خاموش کردن شورش رشیدبیک و جهانگیرخان پسران فتحعلی خان ...
بستام .[ ب ِ ] (اِ) جوهری باشد سرخ رنگ و به عربی مرجان خوانند. (برهان ). مرجان . (ناظم الاطباء) (شعوری ج 1 ورق 206). بسد. (جهانگیری ). صاحب ...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۴ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
جواد مفرد کهلان
۱۳۹۰/۰۷/۲۶ Iran
0
0

بسطام مرکب از بس (فراوان) و طام (تام، تخم). در مجموع یعنی محل پر از دانه ها و حبوبات.

جواد مفرد کهلان
۱۳۹۰/۰۷/۳۰ Iran
0
0

اگر جزء دوم یعنی تام (طام) را به معنی دام بگیریم. در این صورت بسطام به معنی محل دامهای فراوان خواهد بود.


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.