اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بسل

نویسه گردانی: BSL
بسل . [ ب َ س َ / ب َ ] (اِخ ) یکی ازوادیهای طائف است و آن را بسن هم ضبط کرده اند. (از معجم البلدان ). و رجوع به ص 182 ج 1 همین کتاب شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
بصل الحیة. [ ب َص َ لُل ْ ح َی ْ ی َ ] (ع اِ مرکب ) اصقیل است . (فهرست مخزن الادویه ). بصل حنا. (تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ).
بصل العنصل . [ب َ ص َ لُل ْ ع ُ ص ُ ] (ع اِ مرکب ) بصل الفار. اسقیل . (از اختیارات بدیعی نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ لغت نامه ). ابن بیطار در ذیل عنصل...
بصل اشقیل . [ ب َ ص َ ل ِ اِ ] (ترکیب اضافی ) رجوع به بصل الخنزیر شود.
بصل النخاع . [ ب َ ص َ لُن ْ ن ُ ] (ع اِ مرکب ) بالای نخاع که اندکی پهن است ومغز سر را به نخاع متصل میکند. رجوع به نخاع شود.
بصل النرجس . [ ب َ ص َ لُل ْ ن َ ج ِ ] (ع اِ مرکب ) بپارسی پیاز نرگس خوانند. (اختیارات بدیعی نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ لغت نامه ). پیاز نرگس . (فهرس...
بصل الخنزیر. [ ب َ ص َ لُل ْ خ ِ ] (ع اِ مرکب ) بصل الفار. بصل اشقیل . (دزی ج 1 ص 92). رجوع به بصل الفار شود.
بصل الحنابل . [ ب َ ص َ لُل ْ ح َ ب ِ ] (ع اِ مرکب ) اصقیل است . (فهرست مخزن الادویه ).
بصل المأکول . [ ب َ ص َ لُل ْ م َ ] (ع اِ مرکب ) بلبوس است . (فهرست مخزن الادویه ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.