بشر
نویسه گردانی:
BŠR
بشر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن مروان بن حکم بن ابی العاص قرشی اموی از امرای بخشنده بود و از جانب برادر خود عبدالملک والی عراقین شد. وی نخستین امیریست که در بصره در سال چهل و اندی از هجرت درگذشت . (از اعلام زرکلی ). در حبیب السیر (چ قدیم طهران ج 1 ص 250 آمده است : بشربن مروان در سال 370 هَ . ق . درگذشته است . و رجوع به الوزراء والکتاب ص 21 و 22،مجمل التواریخ والقصص ص 321، عیون الاخبار ج 1 و 2 و 3، عقدالفرید ج 1 و 4 و 5 و 7، تاریخ سیستان چ 1 ص 108، المعرب جوالیقی ص 125 و البیان والتبیین ج 2 و3 شود.
واژه های همانند
۱۴۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
بشر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ انصاری خزرجی ، مکنی به ابوکنانه ، از صحابه است و در غزوه ٔ یمامه شهید شد. ابن اسحاق وی را در زمره ٔ کسانیکه د...
بشر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ کاتب . از رجال معاصر عنتری بن صائغ جزری پزشک و دانشمند مشهور بود که طبقی سیب به ابن صائغ ارمغان کرد و از او خ...
بشر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن عرفطةبن الخشخاش الجهنی . او را بشیر نیز گویند و این نام بیشتر متداول است . ولی ابن منده بشر را اصح دانسته است . (از...
بشر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن عصمة. لیثی طبرانی از وی حدیثی نقل کرده است . رجوع به الاصابة ج 1 ص 158 شود.
بشر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن عصمة مزنی . کثیربن افلح از وی روایت کرده و حدیث او در الاصابة آمده است . وسیف در فتوح گوید وی از امرایی بود که ابو...
بشر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن عطیه . ابن حبان نام وی را آورده و گفته است باسناد خبر او اعتمادی نیست . رجوع به الاصابة ج 1 ص 158 شود.
بشر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن عقربه ٔ جهنی ، ابوالیمان . او و پدرش را صحبتی بود.وی را بشیر نیز نوشته اند ولی ابن السکن بنقل از بخاری بشر را صحیح تر ...
بشر. [ ب ِ ] (اِخ ) مکنی به ابن علقمةبن حارث ابوکرب . از اقیال (پادشاهان ) یمن و بزرگان قوم ایشان بود و نام او در شعر عبدیغوث بن وقاص محا...
بشر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن علی وی جانشین حامد معاصر ابن الفرات بود. رجوع به تجارب الامم ج 2 ص 127 شود.
بشر. [ ب ِ ] (اِخ ) ابن عمر. بشربن حنش بن معلی یا بشربن معلی . رجوع به بشربن معلی شود.