بشق
نویسه گردانی:
BŠQ
بشق . [ ب َ ش ِ] (ع ص ) رجل بشق ؛ مردی که اگر در کاری وارد شود نتواند از آن خلاصی یابد. (از ذیل اقرب الموارد: بنقل ازلسان العرب ). و رجوع به نشوء اللغه ص 24 و 25 شود.
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
بشق . [ ب َ ] (ع مص ) زدن به عصا کسی را. (از اقرب الموارد). کسی را بچوبدستی زدن . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || تیز نگریستن کسی . ۞...
بشغ. [ ب َ ] (ع اِ) باران نرم و ضعیف که روان نگردد. بشغة. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
بشغ. [ ب َ ] (ع مص )باران نرم و ضعیف بر زمین باریدن : بشغت الارض مجهولاً. (منتهی الارب ). باران نرم ضعیف باریده شدن بر زمین .باران نرم ...