بشو
نویسه گردانی:
BŠW
بشو. [ ] (اِخ ) (چشمه ) از ناحیه ٔ تل خسروی کوه کیلویه نیم فرسنگ میانه ٔ جنوب و مشرق قریه ٔ کره است . الوار میگویند کیخسرو در این چشمه تن شویی کرده چنانچه در ناحیه ٔ تل خسروی گفته شد. (فارسنامه ٔ ناصری ).
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
ول بشو. [ وِ ب ِ / ب َ ] (اِ) بل بشو.(فرهنگ فارسی معین ). هرج ومرج . رجوع به بل بشو شود.
بشو رفتن . [ ب ِ رَ ت َ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، بشوهر رفتن دختر.