اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بشیر

نویسه گردانی: BŠYR
بشیر. [ ب َ ] (اِخ ) ابن منذر الاوسی ، ابوالبان . یکی از صحابه و انصار است . هنگام عزیمت بغزوه ٔ بدر حضرت رسول (ص ) وی را به جانشینی خود در مدینه معین فرمود و پیش از عثمان درگذشت . بعض احادیث از اوروایت شده است . رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
بشیر. [ ب َ ] (ع ص ) بشارت دهنده و مژده آورنده و کسی که خبر خوش آورد برخلاف نذیر که خبر بد می آورد. (ناظم الاطباء). مژده دهنده . (مؤید الفضلاء...
بشیر. [ ب َ ] (اِخ ) ابن نعمان بن عبید. و او را مقرن بن أوس بن مالک انصاری اوسی گویند. ابن قداح گوید: وی در یوم الحره و پدرش در یوم الیما...
بشیر. [ ب َ ] (اِخ ) ابن نهاس عبدی . عبدان وی را یاد کرده و حدیثی مرفوع با اسنادی بسیار ضعیف از او نقل کرده است . رجوع به الاصابة ج 1 ص 1...
بشیر. [ ب َ ] (اِخ ) ابن نهیک مکنی به ابوالشعشاء. تابعی و کسی است که در روایت حدیثی منقول ابویعلی موصلی بنقل از ابوهریره گفته است که ...
بشیر. [ ب َ ] (اِخ ) ابن ولیدبن عبدالملک . یکی از نوزده تن پسر ولید است . رجوع به حبیب السیر چ 1333 هَ . ش . خیام ج 2 ص 167 شود.
بشیر. [ ب َ ] (اِخ ) ابن یزید ضبعی یا ابن زید ضبعی یا بشیر ضبعی . ابن سکن حدیث او را در بصریان نقل کرده و حدیثی از پیامبر (ص ) درباره ٔ جنگ ...
بشیر. [ ب َ ] (اِخ ) ابن یسار محدث است . (از منتهی الارب ).
بشیر. [ ب َ ] (اِخ ) افندی رمضان . او راست : 1- بدائع الشعر فی الحماسة و الفخر، چ بیروت چاپخانه ٔ ادبیه . 2- مناجاة الحبیب فی الغزل و النسیب ، ...
حصن بشیر. [ ح ِ ن ِ ب َ ] (اِخ ) حصنی میان حلّه و بغداد.
کرنج بشیر. [ ک ُ رَ ب ِ ] (اِ مرکب ) شیربرنج . بَهَطّة. (یادداشت مؤلف ) : کوهان ثور روغن کرده ست تا پزندخوان ترا کرنج بشیر اندر آسمان . سوزنی .ر...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ صفحه ۸ از ۱۰ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.