بضاض
نویسه گردانی:
BḌAḌ
بضاض . [ ب ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ بَضوض . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ِ بضوض بمعنی چاه کم آب . (آنندراج ). رجوع به بضوض شود.
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
کلان بزاز. [ ک َ ب َزْ زا ] (اِخ ) خواجه ... به گفته ٔ صاحب مجالس النفائس از مردم شهر هرات بود و مطلع زیر از اوست :انجم مشمر آنکه در این گنب...
ابراهیم بزاز. [ اِ م ِ ب َزْ زا ] (اِخ ) از این شاعر بیتی در لغت نامه ٔ اسدی برای کلمه ٔ نوفه شاهد آمده است :با نعره ٔ اسبان چه کنم لحن مغنی...
حاجی نجیب بزاز. [ن َ ب ِ ب َ ] (اِخ ) از بزرگان و ریش سفیدان زمان شیخ صدرالدین پسر شیخ صفی الدین ، و از پیروان اوست . شیخ صدرالدین او را با ...