اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بطان

نویسه گردانی: BṬAN
بطان . [ ب ِ ] (اِخ ) موضعی میان شقوق و ثعلبیه ۞ . (منتهی الارب ) (تاج العروس ) (نزهةالقلوب ص 167). و رجوع به معجم البلدان شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
بطان . [ ب ُ / ب َ ] (ع اِ) اسم فعل بمعنی ماضی ، یقال : بطان ذا خروجاً؛ یعنی درنگ کرد در برآمدن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
بطان . [ ب ِ ] (ع اِ) بزماده . (ناظم الاطباء). بز ماده است بد ۞ . (منتهی الارب ). || اسپی است که آنرا ابوالبطین هم گفتندی و آن هر دو مر ...
بطان . [ ب ِ ] (ع اِ) ج ِ بَطِن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). رجوع به بطن شود.
بطان . [ ب ِ ] (اِخ ) موضعی است ببلاد هذیل . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).
بطان . [ ب ِ ] (اِخ ) شهری به یمن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از معجم البلدان ).
چم بطان . [ چ َ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان چمچال بخش صحنه ٔ شهرستان کرمانشاهان که در 22 هزارگزی باختر صحنه و 2 هزارگزی خاور راه شوسه ٔ کر...
بتان. {بُ} (ا. فا). جمع بت/بُد به معنای صنم، وَثَن و فغ/بغ. بت ها. تندیس که به صور گوناگون سازند و بجای خدای پرستش کنند. مجسمه که برای پرستش ساخته میش...
بتان . [ ب ُ ] (اِخ ) از قرای نیشابور از اعمال ترشیز است . (از معجم البلدان ) (مرآت البلدان ). دهی است از مضافات طریثیث . (ناظم الاطباء).
بتان . [ ب َت ْ تا ] (اِخ ) دهی در حران . (ناظم الاطباء). ناحیتی است در حران . (از ابن خلکان ). ابن اکفانی آن را به کسر باء ضبط کرده است . (...
بتان . [ ] (اِخ ) نام دروازه ای به سیستان . این نام در اصل نسخه ٔ خطی بنان بوده و بعد تصحیح شده است . رجوع به تاریخ سیستان چ بهار ص ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.