اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بعد

نویسه گردانی: BʽD
بعد. [ ب ُ ] (ع مص ) ضد قرب . (از اقرب الموارد). دور شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || مردن . (از اقرب الموارد). بمردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بَعَد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و رجوع به بَعَد شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۲۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
نوش باد. (اِ مرکب ) نوائی از موسیقی . (رشیدی ). نام پرده ای است از نوای چکاوک . نوش باده . (جهانگیری ) (از برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
باد شام یا خاوَرباد[۱] (انگلیسی: Levant) نام بادی است که در غرب مدیترانه و جنوب فرانسه می‌وزد. خاستگاه این باد مرکز مدیترانه یا پیرامون جزایر بالئاریک...
باد زاد. زاده‌ شده از باد. حاصل باد. مثل خاک زاد که زاده خاک و آب زاد که زاده آب باشد. زاد: زاده‌شده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آدمی‌زاد، پاک‌زاد، پری‌ز...
باد کله . [ دِ ک ُ ل َه ْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ضربت جماع . (غیاث ) (آنندراج ).
باد کوه . [ دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نام بادی که در بابل سر و نواحی آن از آغاز شبانگاه تا بامداد وزد و در اول گرم و سپس خنک باشد. در ت...
باد گرم . [ دِ گ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بادی مانند سموم که بعض میوه ها را تباه کند: خیارها را باد گرم زد. بادی حار که صیفی را تباه کند....
باد گنج . [ دِ گ ُ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) رجوع به باد کنجی و شعوری ج 1 ورق 154 شود.
باد گند. [ دِ گ ُ ] ۞ (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ۞ بادیست که در خصیه ٔ مردم پدید آید و بسبب آن خصیه بزرگ شود و درد کند و آنرابعربی فتق گویند...
باد نرم . [ دِ ن َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) باد اندک .نسیم . رُخاء. (ترجمان القرآن ): خَریق ؛ باد نرم آدمی . فَسْو. فسا فسواً؛ تیز داد بی بانگ . (...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۲۳ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.