 
        
            بعد
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        BʽD
    
							
    
								
        بعد. [ ب ُ ع ُ ] (ع  اِ) ج ِ بعید. (ناظم الاطباء) (منتهی  الارب ). رجوع  به  بعید شود.
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۲۲۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        بعد. [ ب َ ] (ع  اِ، ق ) پس . ضد قبل . و آن  در حالت  اضافت  معرب  بود و در حالت  افراد مبنی  بر ضم  و من  بعد و افعل  بعداً. منونین  نیز روایت  کرده ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        بعد. [ ب َ ع َ ] (ع  اِ) ج ِ باعِد مثل  خادم  و خدم ، یقال : ما انت  منابِبَعَدِ و ما انتم  منا بِبَعِدِ. ایضاً. (منتهی  الارب ) (از اقرب  الموارد). ر...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        بعد. [ ب ُ ](ع  اِ مص ) ضد قرب . دوری . (از اقرب  الموارد) (از کشاف  اصطلاحات  الفنون ) (غیاث ) (واژه های  نو فرهنگستان ).-  بعداً له  ؛ یقال : بعداً ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        بعد. [ ب ُ ] (ع  مص ) ضد قرب . (از اقرب  الموارد). دور شدن . (منتهی  الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).  ||  مردن . (از اقرب  الموارد). بمردن . (منتهی...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        بعد. [ ب َ ع َ ] (ع  مص ) هلاک  شدن . (از اقرب  الموارد) (ترجمان  علامه  جرجانی  ص 27) (تاج  المصادر بیهقی ). و رجوع  به  بُعد شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        بعد. [ ب َ ع َ ] (ع  ص ، اِ) بُعد.بعید. گویند: منزل  بَعَد؛ یعنی  بعید. (از اقرب  الموارد). منزل  دور. (از ناظم الاطباء) (از منتهی  الارب ).-  تنح  غی...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        بعد. [ ب ُ ع َ ] (ع  ص ) خیر و فایده . یقال :انه  لغیر بعد، و ما عنده  بعد. (منتهی  الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). طائل . منفعت . (از اقرب  الموار...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        بـُعد
گـُسترا ( ریاضی ، فیزیک) ، فرامون
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        baad: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: پس، سپس (دری) ایگ ig، ادک adak (پهلوی) انو anu (سنسکریت، اوستایی) boad: همتای پارسی این است: ویش viŝ (اوست...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        من بعد. [ مِم ْ ب َ ] (ع  ق  مرکب )  ۞  از این  سپس . (آنندراج ). پس از این . زین  پس . از این  پس  :  دفتر از گفته های  پریشان  بشویم  و من بعد پریشا...