اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بعر

نویسه گردانی: BʽR
بعر. [ ب َ / ب َ ع َ ] (ع اِ) پشکل . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سرگین شتر و گوسفند و آهو و موش بفارسی پشک گویند. (غیاث ). سرگین حیوانات است که خشک شده از هم پاشیده باشد مانند سرگین گوسفند و شتر. (فهرست مخزن الادویه ). ج ، ابعار. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (دزی ج 1 ص 100) (مؤید الفضلاء). و رجوع به تذکره ٔ داودضریر انطاکی ص 82 و ترجمه ٔ فرانسوی ابن بیطار شود.
- بعر الجمل و البعیر ؛ بشیرازی پشکل اشتر خوانند. (از اختیارات بدیعی ). و رجوع به همان متن شود.
- بعر الضان ؛ بپارسی سرگین میش گویند. (از تحفه ).
- بعر الضان و بعر الکبش ؛بپارسی سرگین گوسفند و میش خوانند و بشیرازی پشکل گوسفند گویند. (اختیارات بدیعی ).
- بعرالضب ؛ بپارسی سرگین سوسمار را گویند. (از اختیارات بدیعی ) (از تحفه ) (از ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). رجوع به متن های مذکور شود.
- بعر الظبا ؛ پشک آهوان :
صیدگه شاه جهان را خوش چراگاهست از آنک
لخلخه ٔ روحانیان بینی در او بعرالظبا.

خاقانی .


- بعرالمعز ؛ بپارسی سرگین بز خوانند و بشیرازی پشکل بز. (از اختیارات بدیعی ) (از تحفه ).
|| فقر تمام . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۴۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
خر و بار. [ خ َ رُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) زاد و توشه . زاد و راحله . بار : گر بقیامت رویم بی خر و بار عمل به که خجالت بریم چون بگشایند بار.سع...
خشکه بار. [ خ ُ ک َ / ک ِ ] (اِ مرکب ) بقول . حبوب . اثمارخشک . مقابل تره بار. خشکبار. رجوع به خشکبار شود.
راحت بار. [ ح َ ] (نف مرکب ) آرام بخش . (آنندراج ) : چه روح افزا و راحت باری ای بادچه شادی بخش و غم برداری ای باد.خاقانی .
شادی بار. (نف مرکب ) نعت از شادی باریدن . شادی آور. مسرت انگیز : به باغ رفتم تا خود چه حال پیش آیدکه باد راحت پاش است و ابر شادی بار.عمادی...
شعله بار. [ ش ُ ل َ / ل ِ ] (نف مرکب ) شعله بارنده . افشاننده ٔ آتش پاره مانند باران . (ناظم الاطباء). شعله افشان . (فرهنگ فارسی معین ) : در جوف ...
کوله بار. [ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) به واو معروف ، پشتاره که به پشت بردارند و این از اهل زبان شنیده شده . (آنندراج ). کولباره . کوله باره . بار...
گنج بار. [ گ َ ج ِ ] ۞ (اِخ ) نام گنج هشتم خسروپرویز است و آن به گنج گاو شهرت دارد و این گنجی است که خسرو به رهنمونی دهقانی یافت و ...
محنت بار. [ م ِ ن َ ] (نف مرکب ) اندوه بار. سختی آور. رنج آور. نکبت بار. سخت . پرمشقت .
گوله بار. [ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) در آنندراج و چراغ هدایت این ترکیب آمده است به معنی بار گران که بر پشت بردارند. (آنندراج ). بار سنگین که...
نکبت بار. [ ن ِ ب َ ] (نف مرکب ) توأم با نکبت . (فرهنگ فارسی معین ).
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۱۵ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.