گفتگو درباره واژه گزارش تخلف بکری نویسه گردانی: BKRY بکری . [ ب ِ ] (حامص ) دوشیزگی . بکر بودن .- بکری داشتن ؛ دوشیزگی داشتن . بکارت داشتن : من آن زن فعلم از حیض خجالت که بکری دارم و شویی ندارم . خاقانی . || تازگی . نوی . || ابداع . ابتکار : سرحد خلقت شده بازار اوبکری قدرت شده در کار او.نظامی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه واژه معنی علی اصغر بکری علی اصغر بکری . [ ع َ اَ غ َ رِ ب َ ] (اِخ ) ابن عبدالصمد بکری کرمانی قنوجی هندی حنفی . رجوع به علی اصغر کرمانی شود. قاضی دیار بکری قاضی دیار بکری . [ ب َ ] (اِخ ) حسین بن محمدبن حسن مالکی قاضی مکه است . تألیفاتی دارد. او راست : 1- الخمیس فی احوال النفس النفیس فی الس... جلال الدین بکری جلال الدین بکری . [ ج َ لُدْ د ] (اِخ ) از فقیهان بزرگ شافعی است . او راست : شرح صحیح بخاری . رجوع به کشف الظنون شود. قاضی جمالی بکری قاضی جمالی بکری . [ ج َ ب َ ] (اِخ ) مولی علاءالدین فضل یا فضیل بن مولی علی بن احمد جمالی بکری حنفی قاضی مکه و مفتی دیار رومیه بوده اس... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود