بل
نویسه گردانی:
BL
بل . [ ب ِل ل ] (ع اِ) شفا از بیماری . (منتهی الارب ). شفاء. (اقرب الموارد). || (ص ) مباح : هو لک حل و بل ؛ یعنی مباح ، یاشفاء، و یا از اتباع است . || داهیه و صاحب ذکاء و فتنه : هو بل ابلال ؛ او داهیه ٔ دواهی و فتنه و صاحب ذکاء است . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || هو بذی بل ؛ او چنان دور است که حالش معلوم نمیشود. و در آن دوازده لغت دیگر است . بلی و بلیان . (از منتهی الارب ). و رجوع به بلی و بلیان شود.
واژه های همانند
۳۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
سی بل . [ ب ِ ] (اِخ ) ربةالنوع خاک بود که یونانیان او را مادر ژوپیتر، ژونو، نپتونوس و پلوتو می پنداشتند و برای او مخصوصاً گاومیش ، بز و خوک قر...
کامپ بل . [ ب ِ ] (اِخ ) ۞ توماس ... شاعر غنایی و انتقادی انگلیس است . در گلاسگو ۞ بدنیا آمد (1844-1777 م .).
کامپ بل . [ ب ِ ] (اِخ ) ۞ لرد کلاید فیلدمارشال انگلیسی . درگلاسگو بدنیا آمد (1863-1792 م .). او کسی است که طغیان سیپای ۞ را سرکوب کرد.
کوچک بل . [ چ ِ ب ِ ] (اِخ ) دهی از بخش گوران که در شهرستان شاه آباد واقع است و 280 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
بل گیری . [ ب ُ ] (حامص مرکب ) عمل بل گرفتن . (از فرهنگ لغات عامیانه ). رجوع به بل گرفتن شود.
خمان بل . [ خ ُ مام ْ ب َ ] (اِ مرکب ) نوعی گیاه است . خمان . رجوع به خمان شود.
بل-ابنی یکی از بزرگان بابل بود و از سوی سناخریب پادشه آشور چندی شاه دستنشاندهٔ بابل شد. سناخریب ترجیح میداد که یکی از بزرگان بابل را به شاهی بردارد ...
حل و بل . [ ح ِل ل ُ ب ِل ل ] (ص مرکب ، از اتباع ) مباح . (منتهی الارب ).
بل دادن . [ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) در بازی بل و چفته ، اگر بل را با چفته طوری بزنند که طرف مقابل بتواند آن را در حال حرکت در هوا بگیرد، این ...
بل شیرین . [ ] (اِ) به شیرازی طراثیث است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (مخزن الادویة). تراثیث . غلیون .