اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بلام

نویسه گردانی: BLAM
بلام .[ ب ِ ] (ع اِ) آهنی است که بر دهان اسب گذارند، و آن غیر از لجام است . (از ذیل اقرب الموارد از تاج ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
بلام . [ ب ُ ] (ع اِ) شوره ٔ گیاه سبز. (منتهی الارب ). سبز از «حمض ». (از ذیل اقرب الموارد از تاج ).
بلعم . [ ب َ ع َ ] (ع ص ) مرد بسیارخوار سخت فروبرنده . (منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد از تاج ). کسی که غذا را بتندی بلعد. (فرهنگ فارسی ...
بلعم . [ ب َ ع َ ] (اِخ ) بلعام . بلعم باعور. از زاهدان و درویشان مستجاب الدعوات بود که بر موسی (ع ) بد دعا کرد. (از غیاث ). و رجوع به بلعام ...
بلعم . [ ب َ ع َ ] (اِخ ) نام قبیله ایست و اصل آن بنوالعم باشد که مخفف شده است . (منتهی الارب ).
بلعم . [ ب َ ع َ ] (اِخ ) شهری است نواحی روم . (از معجم البلدان ) (مراصد) (منتهی الارب ). شهری است به آسیةالصغری و ابوالفضل محمد بلعمی از آ...
بلعم . [ ب ُ ع ُ ] (ع اِ) راهگذر طعام در حلق . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بلعوم . مری . مبلع. ج ، بَلاعم . (اقرب الموارد).
بلعم باعور. [ ب َ ع َ م ِ ] (اِخ ) بلعم بن باعور. بلعام . نام مردی زاهدکه مستجاب الدعوه بود و به اغوای زن بر موسی و قوم او دعا کرد که در ت...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.