اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بلق

نویسه گردانی: BLQ
بلق . [ ب َ ] (ع مص ) تمام گشادن در را یا سخت گشادن . (منتهی الارب ). در بگشادن . واگشادن در. (تاج المصادربیهقی ). در بگشادن . (المصادر زوزنی ). بُلوق . (اقرب الموارد). و رجوع به بلوق شود. || بند کردن ،از اضداد است . (منتهی الارب ). در بستن . (تاج المصادربیهقی ). || ربودن دوشیزگی . (منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد از قاموس ). || بردن سیل سنگها را. (از ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارداز قاموس ). || شتافتن . (از ناظم الاطباء). بُلوق . (اقرب الموارد). و رجوع به بلوق شود. || پیسه گردیدن . بَلَق . || سپیددست وپا شدن اسب تا ران . (منتهی الارب ). رجوع به بَلَق شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
بلغ. [ ب َ ل َ غ َ ] (ع فعل ) رمز است بلغت المقابله را. صیغه ٔ ماضی است ، و آن علامتی است که در مقابله ٔ کتاب بر کناره ٔ ورق نویسند تا معلوم...
بلغ. [ ب ِ ] (ع ص ) مردبلیغ. (منتهی الارب ) (از ذیل اقرب الموارد). و رجوع به بلغ شود. || أحمق بلغ، به معنای احمق بَلغ است . (منتهی الارب...
بلغ. [ ب ِ ل َ ] (ع ص ) مرد بلیغ. (منتهی الارب ). بَلغ و بُلغ. رجوع به بَلغ شود.
بلغ. [ ب ُ ] (ع اِ) ج ِ بُلغة. (منتهی الارب ). رجوع به بلغة شود.
بلغ السیل زباه . [ ب َ ل َ غَس ْ س َ ل ُ زُ هَُ ](ع جمله ٔ فعلی ) سیل به بلندیهای زمین رسید، تمثل است . (امثال و حکم دهخدا). سیل پشته را فر...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.