بلقور
نویسه گردانی:
BLQWR
بلقور. [ ب ُ / ب َ ] (اِ) بلغور. (از ناظم الاطباء) رجوع به بلغور شود.
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
بلغور. [ ب ُ ] (اِ) هرچیز درهم شکسته و درهم کوفته ، عموماً. (برهان ) (آنندراج ). || گندم نیم پخته که آن را در آسیا انداخته شکسته باشند، خصوصا...
بلغور. [ ب َ ] (اِخ ) دهی ازدهستان چولائی خانه ، بخش حومه ٔ شهرستان مشهد. سکنه ٔ آن 823 تن . آب آن از چشمه و محصول آن غلات و بنشن است . (از...
بلغور کردن . [ ب ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ساختن بلغور. تهیه کردن بلغور. پله کردن . پله کوب کردن . جَرش . کبیده کردن . نیم کوب کردن . خرد کردن نه...