 
        
            بلور
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        BLWR
    
							
    
								
        بلور. [ ب ِل ْ ل َ ] (ع  ص ) مرد فربه  دلیر. (منتهی  الارب ) (از ذیل  اقرب  الموارد). مرد شجاع . (دهار).  ||  بزرگ  از سلاطین  هند. (منتهی  الارب ) (از اقرب  الموارد).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        بلور. [ ب َل ْ لو / ب ِل ْ ل َ / ب ِ وَ / ب ُ ] (ع  اِ) معرب  از کلمه ٔ بریلس  یونانی ، لکن  بریلس  در یونانی  بمعنی  زبرجد و یا حومه  یعنی  زمرد ذباب...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        بلور. [   ] (اِخ ) ناحیتی  است  عظیم  [ از حدود ماوراءالنهر ] و این  ناحیت  راملکی  است  و آنرا بلورین شاه  خوانند و اندر این  ناحیت نمک  نبود مگر آنک...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        بلور. [   ] (اِخ ) (جزیره ٔ ...) جزایر کی  به  این کوره ٔ قباد خوره رود، جزیره ٔ هنگام ، جزیره ٔ خارک ، جزیره ٔ رم ، جزیره ٔ بلور. (فارسنامه ٔ ابن  بل...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        زاج  بلور. [ ج ِ ب ُ / ب َل ْ لو ] (ترکیب  اضافی ، اِمرکب ) اسم  فارسی  شب  یمانی  (زاج  سفید) است . (آنندراج ) (انجمن آرای  ناصری ). و رجوع  به  مفرد...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        سنگ  بلور. [ س َ گ ِ ب ُ ] (ترکیب  اضافی ، اِ مرکب )  ۞  حجرالبلور گویند چون  بر شخصی  که  در خواب  می ترسیده  باشد بندند دیگر نترسد. (برهان ). سنگی  ...