اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بلوص

نویسه گردانی: BLWṢ
بلوص . [ ب ِل ْ ل َ ] (ع اِ) ابوبریص . (ذیل اقرب الموارد از قاموس ). بلص . بلصة. رجوع به بلص و بلصة شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
بلوص . [ ب َ / ب َل ْ لو ] (اِخ ) معرب بلوچ ، که قومی است . و رجوع به بلوچ شود.
بلوس . [ ب َ ] (اِ) فریب و خدعه . (برهان ). به چرب زبانی کسی را فریفتن . (شرفنامه ٔ منیری ). || فروتنی . (برهان ). فروتنی کردن . (شرفنامه ٔ منی...
بلوس . [ ب َ ] (ع اِ) طعام اندک . (منتهی الارب ): ما ذقت علوسا و لا بلوسا؛ چیزی نچشیدم . (از اقرب الموارد).
بلوس . [ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان مشکین باختری ، بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر. سکنه ٔ آن 163 تن .آب آن از رودخانه ٔ محلی موسوم به آب سیلا...
زئوس بلوس . [ زِ ئو ب ِ ل ُ ] (اِخ ) ۞ بارگاهی است که در یک قسمت از شهر بابل وجود داشت .در تاریخ هرودت ص 852 آمده : درهای این بارگاه از ب...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.