اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بلیس

نویسه گردانی: BLYS
بلیس . [ ب ِ ] (اِخ )مخفف ابلیس . شیطان . رجوع به ابلیس شود :
مهمان بلیس است خلق و حجت
بیچاره به یمگان از آن نهانست .

ناصرخسرو.


بلیس کرد ورا دست بوسه و شاباش
نشست پیش وی اندر به حرمت و تعظیم .

سوزنی .


هم صفیر و خدعه ٔ مرغان توئی
هم بلیس و ظلمت کفران توئی .

مولوی .


آن بلیس از ننگ و عار کمتری
خویشتن افکند در صد ابتری .

مولوی .


فرق بین وبرگزین تو ای خسیس
بندگی آدم از کبر بلیس .

مولوی .


گفت اگر دیو است من بخشیدمش
ور بلیسی کرد من پوشیدمش .

مولوی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
بلیث . [ ب َ ] (ع ص ) دمیث بلیث ؛ از اتباع است یعنی نرم خوی . (منتهی الارب ). ملائم . (ذیل اقرب الموارد از تاج ). || (اِ) علف ریزه ٔ خشک دو...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.