اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بویناک

نویسه گردانی: BWYNAK
بویناک . (ص مرکب ) دارای بوی بد. بدبو. متعفن . (فرهنگ فارسی معین ). عفن . متعفن . گنده . نتن . بدبوی : گوشت تو بویناک و زیانکار است . (کلیله و دمنه ).
نمک در مردم آرد بوی پاکی
تو با چندین نمک چون بویناکی .

نظامی (خسروشیرین ص 282).


|| دارای بوی بسیار. (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.