اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بهانه جستن

نویسه گردانی: BHANH JSTN
بهانه جستن . [ ب َ ن َ / ن ِ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) دست آویز بدست آوردن . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). اعتلال . (منتهی الارب ) :
بدو گفت هومان که خیره مگوی
بدین روی با من بهانه مجوی .

فردوسی .


همه نیکویی در جهان بهر تست
ز یزدان بهانه نبایدت جست .

فردوسی .


بدو سام یل گفت با من بگوی
هر آنچت بگویم بهانه مجوی .

فردوسی .


گو دگر چون هلاک من خواهی
بی گناهم بکش بهانه مجوی .

سعدی .


|| اعتراض بی جاکردن . (فرهنگ فارسی معین ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.