به به
نویسه گردانی:
BH BH
به به . [ ب َ ب َ / ب ِ ] (اِ) ببه . در تداول کودکان ببک (در چشم ). ذباب . ذباب العین . مردم . مردمک . نی نی . تخم چشم . انسان العین . کاک . کیک . (یادداشت بخط مؤلف ).
- امثال :
آن وقت که په په بود، به به نبود حالا که به به هست ، په په نیست . (یادداشت بخط مؤلف ).
واژه های همانند
۲۹۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۷ ثانیه
برات شدن. ( ~. شُ دَ)(مص ل .) به دل خطور کردن. (محمد معین) نوعی پیش آگهی یافتن.
شادی خوری. به شادی/سلامتی کسی پیمانه زدن. شادی/سلامتی یا به شادی/سلامتی کسی یا چیزی خوردن یا دادن باده؛ به یاد و تکریم و تعظیم و افتخار کسی میگساری/با...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
همتای پارسی این عبارت عربی، این است: پشپاچیک paŝpācik (سغدی) ***فانکو آدینات 09163657861
همتای پارسی این عبارت عربی، این است: پشپاچیک paŝpācik (سغدی) ***فانکو آدینات 09163657861
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
شخصیت کسی را به چالش کشیدن