بهل
نویسه گردانی:
BHL
بهل . [ ب َ ] (ع مص ) نفرین کردن . (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ). لعنت کردن : بهله اﷲ بهلاً؛ لعنه . (از اقرب الموارد). بهله اﷲ؛ ای لعنه اﷲ. (منتهی الارب ). لعنت کند او را خدای . (ناظم الاطباء). || گذاشتن کسی را بر مراد خود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ذیل اقرب الموارد). || (اِ) مال اندک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). چیزی اندک . (آنندراج ). || آسان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). چیزی آسان . (از ذیل اقرب الموارد). || نفرین .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به بهلة شود.
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
بهل . [ ب َ هََ ] (ع مص ) گشاده شدن پستان بند ناقه . || گذاشته شدن بچه ٔ ناقه . (ازمنتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
گاو بهل . [ ب َ هََ ] (اِ مرکب ) ارابه . گاو که اکثر بکار سواری آید، از عالم گهربهل که ارابه ٔ اسبی است . و این در اصل هندی است : ملا فوقی ی...
بحل . [ ب َ ] (ع مص ) سخت راندن کسی را. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
بحل . [ ب ِ ح ِ ] (ص مرکب ) (از: ب + حل ) [ ح ِل ل و در تداول فارسی ح ِل ] کلمه ای است که در طلب آمرزش و مغفرت و معذرت و عذرخواهی استعما...
بحل کردن . [ ب ِ ح ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بخشیدن . آمرزیدن . عفو کردن . گذشتن . اغماض کردن . درگذشتن . حلال کردن : گفت من مستوجب هر عقوبت هست...