بهن
نویسه گردانی:
BHN
بهن . [ ب َ ] (ع مص ) شادان و فرحناک شدن . و منه حدیث الانصار ابهنوا منها آخر الدهر؛ ای افرحوا وطیبوا نفساً بصحبتی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
کن بهن . [ کِم ْ ب َ ] (اِ مرکب ) به معنی ون است و آن را به ترکی چتلاقوج و به عربی حبةالخضراء گویند. (برهان ). بار درخت بنه که ون نیز گوی...
حجر بهن . [ ح َج َ رِ ] (اِخ ) ابهام . محلی است میانه ٔ یهودا و بن یامین . سفر یوشع 15: 6 و 18: 17. (قاموس کتاب مقدس ).
بهن آباد. [ ب َ ] (اِخ ) دهی از دهستان زیرکوه است که در بخش قاین شهرستان بیرجند واقع است و 610 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج...