بیات
نویسه گردانی:
BYAT
بیات . [ ب َ ] (ع مص ) بشب چنین کردن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به بیتوته شود. || شب بروز آوردن . شب زنده داری : پس شبی که آنرا به شب بیات نام نهاده بودند درآمد. (تاریخ قم ص 256). || (اِ) شبانگاه . || (ص ) نان شبینه . (غیاث ). || شب مانده که یک شب بر آن گذشته باشد.(ناظم الاطباء). شب مانده . (فرهنگ فارسی معین ): نان بیات . || بیشتر در مورد گوشت یا مرغی بکار برند که دو سه روز در ماست یا سرکه یا نمک یا در زیربرف گذارند تا نازک شود. (از یادداشت بخط مؤلف ).
- بیات شدن ؛ بیات گردیدن گوشت و امثالهم . (یادداشت بخط مؤلف ).
- نان بیات ؛ نان شب مانده و شبینه .(ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
بیات . [ ب َ ] (اِ) نام شعبه ای از موسیقی . (آنندراج ) (غیاث ).- بیات اصفهان ؛ یکی از گوشه های همایون . (فرهنگ فارسی معین ).- بیات ترک . ر...
بیات . [ ب َ ] (اِ) غصه و غم و افسوس . || تشویش . || توجه و اندیشه . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ).
بیات . [ ب َ ] (اِخ ) تیره ای از ایل اینانلواز ایلات خمسه ٔ فارس . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 86).
بیات . [ ب َ] (اِخ ) دهی از بخش موسیان شهرستان دشت میشان است و 280 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
کهنه، فسیل، برگرفته شده پسر خواهر پادشاه عثمانی به نام مصطفی بیات. او کودکی فرسوده، پژمرده و خیلی افسرده بود.
بیات ترک . [ ب َت ِ ت ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به شور شود.
علی بیات . [ ع َ ب َ ] (اِخ ) دهی است کوچک از بخش شهریار شهرستان تهران . و دارای 27 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
صالح بیات .[ ل ِ ح ِ ب َ ] (اِخ ) رجوع به صالح خان بیات ... شود.
قشلاق بیات . [ ق ِ ب َ ] (اِخ ) دهی ازدهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد واقع در 36 هزارگزی شمال الیگودرز و کنار راه مالرو طبیب آباد به ...
کلاته بیات . [ ک َ ت ِ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زمج بخش ششتمد از شهرستان سبزوار. محلی کوهستانی و سردسیر است . سکنه 228 تن . آب آنجا از...