اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بیت

نویسه گردانی: BYT
بیت . [ ب َ ] (ع اِ) خانه . ج ، ابیات ، بیوت . جج ، ابابیت ، بیوتات ، ابیاوات . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خانه . (ترجمان القرآن ). مسکن . (اقرب الموارد). خانه و سرای . بیوت جمع و بیوتات جمعالجمع. (آنندراج ). محل سکونت . جای باش ، از هرچه ساخته باشند. (از اقرب الموارد). خانه و این مأخوذ است از بیتوته ای که بمعنی شب گذرانیدن باشد چون اکثر اوقات بیتوتت در خانه میباشد لهذا خانه را بیت گفتند. (غیاث ). خانه و سرای . ج ، بیوت . جج ، بیوتات . (آنندراج ).
- اهل بیت .
- اهل بیت النبوة .
- اهل بیت طهارت .
- اهل بیت عصمت .
- بیت الربة ؛ نام بتکده است برای لات . رجوع به لات شود.
- بیت عزی ؛ نام بتکده برای عزی . رجوع به عزی شود.
رجوع به هریک از این کلمات شود. || (اِخ ) خانه ٔ کعبه . (منتهی الارب ). کعبه . (آنندراج ). بیت العتیق ، کعبه . (اقرب الموارد). خانه ٔ کعبه زادها اﷲ شرفاً. (ناظم الاطباء). رجوع به بیت الحرام و بیت العتیق و کعبه شود. || (ع اِ) قبر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). گور. (آنندراج ). قبر و منه «کیف تصنع اذا مات الناس حتی یکون البیت بالوصیف ». اراد ان مواضع القبور تضیق فیبتاعون کل قبر بوصیف ای غلام . (اقرب الموارد). || فرش خانه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و منه : تزوجها علی بیت ؛ ای علی فرش یکفی البیت . (از اقرب الموارد). || عیال و خانگیان مرد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). عیال مرد. (از آنندراج ). دودمان . (کشاف اصطلاحات الفنون ). قول بدوی لاَّخر: هل لک بیت ؛ ای امراءة. (اقرب الموارد). || شرف . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال : بیت بنی تمیم فی بنی حنظلة؛ ای شرفهم . (اقرب الموارد). || فلان جاری بیت بیت ؛ یعنی همسایه ٔ من است . (از منتهی الارب ). || قصر. کوشک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || شریف . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مرد شریف . (آنندراج ). یقال : فلان بیت قومه ؛ ای شریفهم . (اقرب الموارد). || (اصطلاح نجوم ) بیت یا خانه ٔ کوکبی در نزد احکامیان ، برج یا بروجی است که قوت حال کوکب در آن برج یا برجها باشد. بیت هر سیاره برجی است که بدو منسوب است و هریک از نیرین را برجی و خمسه را هریک دو بیت است . بیت شمس اسد و بیت قمر سرطان و بیت زحل جدی و دلو و بیت مشتری حوت و قوس و بیت مریخ حمل و عقرب و بیت زهره ثور و میزان و بیت عطارد سنبله و جوزا است . (یادداشت بخط مؤلف ). || دو مصراع از شعر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). به اصطلاح شعرا دو مصرع متحدالوزن . (آنندراج ). بیت شعر بنائی است از کلام که ملازمت آن به ضبط و اندیشه علی الخصوص در شب که اول خلوت و وقت فراغ است بیش از آن باشد که ملازمت همان مقدار از کلام منثور. و هر بیت را دو نیمه باشد که در متحرکات و سواکن بهم نزدیک باشند و هر نیمه را مصراعی خوانند. (المعجم فی معاییر اشعار العجم ص 23) :
اگر بازجویی از او بیت بد
همانا که باشد کم از پنج صد.

فردوسی .


چون وی را بدیدم این بیت متنبی را که گفته است معنی نیکوتر دانستم . (تاریخ بیهقی ادیب ص 277). وقتی بیتی چند شعر فرستاده بود سوی وزیر. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 421).
نه نظم من به بیت کس مزور
نه عقد من به درّ کس مزین .

خاقانی .


تضمین کنم ز شعر خود آن بیت را که هست
با اشک چشم سوز دلت در خور آمده .

خاقانی .


اول بیت ارچه بنام تو است
نام تو چون قافیه آخر نشست .

نظامی .


تو ز قرآن بازخوان تفسیر بیت
گفت ایزد ما رمیت اذ رمیت .

مولوی .


چو بیتی پسند آیدت از هزار
بمردی که دست از تعنت بدار.

سعدی .


سر می نهند پیش خطت عارفان پارس
بیتی مگر ز گفته ٔ سعدی نبشته ای .

سعدی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
بیت الماء. [ ب َ تُل ْ ] (ع اِ مرکب ) آب خانه . بیت الخلا. بیت التخلیه . بیت الفراغ . (یادداشت بخط مؤلف ).
بیت المال . [ ب َ تُل ْ ] (ع اِ مرکب ) بیت الاموال . (آنندراج ). خانه ای که مال غنیمت و مال متوفی بعد از ضبط در آن نگاه دارند. (غیاث ). || خز...
بیت العزة. [ ب َ تُل ْ ع ِزْ زَ ] (ع اِ مرکب ) عبارت از قلب و اصل مقام جمع است در حال اتصال بحق . (اصطلاحات العرفاء سجادی ص 92).
بیت الغزل . [ ب َ تُل ْ غ َ زَ ] (ع اِ مرکب ) بیت انتخابی و بهتر. (غیاث ) (بهار عجم ). کنایه از بیت منتخب و گزیده است . (آنندراج ). شاه بیت . ب...
بیت الموت . [ب َ تُل ْ م َ ] (اِخ ) در احکام نجوم برج پس از بیت النساء باشد و آن بیت هشتم است . (یادداشت بخط مؤلف ).
بیت النار. [ ب َ تُن ْ نا ] (ع اِ مرکب ) آتشکده . (دهار). آتشگاه گبران . (مهذب الاسماء). رجوع بدان کلمات شود.
بیت اللحم . [ ب َ تُل ْ ل َ ] (اِخ ) شهریست به شام فلسطین که مولود عیسی پیغمبر (ع ) آنجا بوده است . (حدود العالم ). رجوع به اورشلیم و قدس ش...
بیت اللطف . [ ب َ تُل ْ ل ُ ] (ع اِ مرکب ) کنایه از لولی خانه ۞ . (غیاث ) (آنندراج ). فاحشه خانه . (یادداشتهای قزوینی ج 4 ص 72). خرابات . خرابات...
بیت النفس . [ ب َ تُن ْ ن َ ] (اِخ ) در علم احکام نجوم ، طالع و آن بیت اول است . (یادداشت بخط مؤلف ).
بیت الولد. [ ب َ تُل ْ وَ ل َ ] (اِخ ) در علم احکام نجوم ، برج پس از بیت الاباء باشد و آن بیت پنجم است . (یادداشت بخط مؤلف ).
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۱۰ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.