اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بیداد و داد

نویسه گردانی: BYDʼD W DʼD
بیداد و داد. [ دُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) ظلم و انصاف . جور و عدل :
سر آمد کنون کار بیداد و داد
سخنهای بی بر مکن هیچ یاد.

فردوسی .


|| ظالم و عادل :
مهان را ز هرگونه دارید یاد
زکردار شاهان بیداد و داد.

فردوسی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۰ ثانیه
داد و بیداد. [ دُ ] (ترکیب عطفی ،اِ مرکب ) رجوع به داد و رجوع به بیداد شود. || عدل و جور. انصاف و ظلم . || داد و فریاد در تداول عوام ، هیا...
ای داد و بیداد. [ اَ / اِ دُ ] (ترکیب عطفی ، صوت مرکب ) شبه جمله ، برای اظهار حسرت و پشیمانی .
داد و بیداد کردن . [ دُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) عدل کردن و ستم روا داشتن . انصاف ورزیدن و جور بکار بردن . || فریاد کردن ، هیاهو کردن . جار و جنجال...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.