اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بیدار گشتن

نویسه گردانی: BYDʼR GŠTN
بیدار گشتن . [ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) از خواب برخاستن . بیدار گردیدن :
کنون چون برآرد سپهر آفتاب
سر شاه بیدار گردد ز خواب .

فردوسی .


گوئی همه زین پیش بخواب اندر بودند
زان خواب گران گشتند ایدون همه بیدار.

فرخی .


خداوند خانه بحرکت ایشان بیدار گشت . (کلیله و دمنه ).
ببانگ دهل خواجه بیدار گشت
چه داند شب پاسبان چون گذشت .

سعدی .


|| مجازاً، متنبه شدن . آگاه شدن . هوشیار شدن . از جهل و غفلت برآمدن :
پیری و جوانی چو شب و روز برآمد
ما شب شد و روز آمد و بیدار نگشتیم .

سعدی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.