اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بی دم

نویسه گردانی: BY DM
بی دم . [ دُ ] (ص مرکب ) (از: بی + دم ) بی دمب . دم بریده . || شرور و موذی و باشرارت و بیشتر در حیوانات استعمال کنند. (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
بی دم . [ دَ ] (ص مرکب ) (از: بی + دم ) بی نفس . || بی نفسی که به خیر و دعا بر کسی دمیده شود.- بیدم مردان ؛ بی نفس دمیده شده به خیر و ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
بی شاخ و دم . [ خ ُ دُ ] (ص مرکب ) (از: بی + شاخ + و + دم ) صفتی غول را یا مردی ضخم اندام و بیقواره را. || که شاخ و دم ندارد. رجوع به ...
گاو بی شاخ و دم . [ وِ خ ُ دُ ] (ترکیب وصفی ، ص مرکب ) شخص نهایت نادان . بغایت احمق و جاهل . رجوع به امثال و حکم دهخدا شود.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.