اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بیض

نویسه گردانی: BYḌ
بیض . (اِخ ) نام ستارگانی که در جنب نعام جای دارند. (یادداشت مؤلف ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
بیض . (ع ص ، اِ) ج ِ بَیوض . (اقرب الموارد). رجوع به بیوض شود : حدود بیض را با خدود بیض مضاف کنند. (جهانگشای جوینی ). || ج ِ ابیض . (منتهی...
بیض . [ ب َ ] (ع اِ) تخم هر جانور. (یادداشت مؤلف ). نطفه . ج ، بیوض . (مهذب الاسماء).- بیض السمک ؛ تخم ماهی . اشبل . (یادداشت مؤلف ). || خا...
ذات بیض . [ ت ُ ] (اِخ ) (روضة...) یاقوت در معجم این نام را بی هیچ شرحی آورده و تنها در عقیب آن گوید: قال منذربن درهم : و روض من ریاض ذ...
ذوات بیض . [ ذَ ت ُ ] (اِخ ) رجوع به ذات بیض شود.
ابن بیض . [ اِن ُ ] (اِخ ) نام دزدی معروف به عرب . (مهذب الاسماء).
بیض القصب . [ ب َ ضُل ْ ق َ ص َ ] (ع اِ مرکب ) چیزی است چون صمغ که از نیشکر گیرند. (یادداشت مؤلف ).
بیض البغل . [ ب َ ضُل ْ ب َ ] (اِخ ) لقب اسحاق بن ابراهیم بن محمدبن اسماعیل . رجوع به اسحاق ... شود.
بیض الدجاج . [ ب َ ضُدْ دَ ] (ع اِ مرکب ) نوعی از انگور قرمز و چون اندازه ٔ دانه های آن بقدر بیضه ٔ مرغ است ، بهمین جهت آن را بیض الدجاج (تخ...
بیض اﷲ وجهه . [ ب َی ْ ی َ ضَل ْ لا هَُ وَ هََ ه ْ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) خدا رویش را سپید گرداند. خدا او را روسفید کند.
بیض اﷲ غرته . [ ب َی ْ ی َ ضَل ْ لا هَُ غ ُرْ رَ ت َه ْ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) خدای پیشانی او را سپید کند. خدا او را روسفید کند.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۵ ۳ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.