اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بیضاء

نویسه گردانی: BYḌAʼ
بیضاء. [ ب َ ] (اِخ ) نام چهار قریه بمصر: 1- در کوره ٔ شرقی مصر. 2 - قریه ای که نام دیگرش منیةالحرون و واقع است در نزدیکی المحلة از کوره ٔ جزیره ٔ قوسنیا (قویسنا). (تاج العروس ). 3 - قریه ای از کوره ٔ حوف رامسیس میان قاهره و اسکندریه در مغرب نیل . 4 - قریه ای در اطراف اسکندریه . (از معجم البلدان ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
بیضاء. [ب َ ] (ع ص ، اِ) مؤنث ابیض . (از اقرب الموارد). زن سپیدپوست . || آفتاب . (منتهی الارب ). آفتاب بعلت سپیدی آن . (از لسان العرب ) (ا...
بیضاء. [ ب َ ] (اِخ ) نام دختر عبدالمطلب . رجوع به العقدالفرید ج 5 ص 7، 41 شود.
بیضاء. [ ب َ ] (اِخ ) دراسفید(که بعداً بدین صورت معرب گردید). نام شهری معروف در فارس است . (از معجم البلدان ). رجوع به بیضا شود.
بیضاء. [ ب َ ] (اِخ ) کوره ای بمغرب . (معجم البلدان ).
بیضاء. [ ب َ ] (اِخ ) عقبه ای در جبل المناقب . (از معجم البلدان ) (تاج العروس ).
بیضاء. [ ب َ ] (اِخ ) ثنیةالتنعیم بمکه . (از معجم البلدان ). عقبةالتنعیم . (تاج العروس ).
بیضاء. [ ب َ ] (اِخ )آبی است بنی سلول را در ضمرین . (از معجم البلدان ).
بیضاء. [ ب َ ] (اِخ ) نام شهر حلب (در سوریه ) به سبب سفیدی خاک آن . (از معجم البلدان ).
بیضاء. [ ب َ ] (اِخ ) خانه ٔ عبیداﷲبن زیادبن ابیه در بصره . (از معجم البلدان ).
بیضاء. [ ب َ ] (اِخ ) چشمه ٔ آبی است نزدیک بوماریة میان موصل و تل یعفر. (از معجم البلدان ).
« قبلی صفحه ۱ از ۴ ۲ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.