اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بی علم

نویسه گردانی: BY ʽLM
بی علم . [ ع ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + علم ) بی دانش . جاهل . نادان :
طاعت بی علم نه طاعت بود
طاعت بی علم چو باد صباست .

ناصرخسرو.


شرف در علم و فضلست ای پسر عالم شو و فاضل
بعلم آور نسب ، ماور چو بی علمان سوی بلعم .

ناصرخسرو.


سخن را بمیزان دانش بسنج
که گفتار بی علم باد است و دم .

ناصرخسرو.


مردم از گاو ای پسر پیدا بعلم و طاعتست
مردم بی علم و طاعت گاو باشد بی ذنب .

ناصرخسرو.


دو کس دشمن ملک و دین اند یکی پادشاه بی حلم دویم زاهد بی علم ۞ . (گلستان ). || بی آگاهی . بی اطلاع . بی وقوف . رجوع به علم شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.