بیک
نویسه گردانی:
BYK
بیک . (اِ) مال . دارائی . (تحفه ٔ اهل بخارا).
واژه های همانند
۱۰۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
علی بیک . [ ع َ ب َ ] (اِخ ) ابن قراعثمان . وی بعد از پدرش امیر قراعثمان ، بر دیاربکر حاکم بود و پس از او پسرش حسن بیک به حکومت آنجا رسید که ...
علی بیک . [ ع َ ب َ ] (اِخ ) چاکرلو. وقتی شاه اسماعیل صفوی پیش از رسیدن سلطنت برای زیارت مرقد جدش شیخ صفی الدین به اردبیل رفت ، این علی...
علی بیک . [ ع َ ب َ ] (اِخ ) ذوالقدرلو. وی پس از کشته شدن خلیل سلطان ذوالقدر، به امرشاه اسماعیل صفوی ، به حکومت آن شهر منصوب شد. (از حبیب ...
بیل بیک . [ بی ب َ ] (اِخ ) سیف الدین . (872 هَ . ق ./ 1467 م .) از ممالیک برجی مصر است . (طبقات سلاطین اسلام ترجمه ٔ اقبال ص 74).
اتش بیک . [ ] (اِخ ) محلی در مغرب میانه ٔ آذربایجان .
ولی بیک . [ وَ ب ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کرانی شهرستان بیجار. سکنه ٔ آن 160 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
مسیب بیک . [ م ُ س َی ْ ی َ ب َ ] ۞ (اِخ ) نواده ٔ طهماسب قلی سلطان که از قبیله ٔ امام قلی خان سلطان بندرعباسی بود. از شعرای دوره ٔ صفوی و ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
میرم بیک . [ م َ رَ ب ِ ] (اِخ ) ازمردم تویسرکان و از کدخدایان معتبر آن دیار و از شعرای معاصر نصرآبادی (قرن یازدهم ) و شاعری ظریف و خوش طبع ب...
قایت بیک . [ ب ِ ] (اِخ ) رجوع به اشرف (قایتبای ) شود.