اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بیک

نویسه گردانی: BYK
بیک . (ترکی ، اِ) ۞ عنوانی است که به شاهزادگان و نجبا داده میشد. (حاشیه ٔ برهان چ معین از دائرة المعارف اسلامی ). این صورت تصحیفی از «بک » است و بعضی که آن را به شکل «بیک » نویسند غلط است و این لقبی بوده است پائین تر از پاشا و اما خود کلمه ٔ بک مخفف بیوک است که بمعنی بزرگ است . (از النقود العربیة ص 136). بک ، بیگ ، بگ ، بی ، بای (صورتهای دیگر آن بیکوات و بیکات ). (دزی ج 1). کلمه ای است ترکی بمعنای بزرگ ومهتر، لقب یا عنوان کلی نجبا و بزرگان ترک و غالب ممالک اسلامی همچنین در ایران بعد از اسلام . این کلمه از قرن پنجم هجری به بعد در آخر بعضی اعلام مثل طغرل بک ، آق سنقربک ، خواجه بک ، یوسف بک بعنوان لقب ذکر میشده است . در قرن نهم کلمه ٔ بک در دنبال اعلام امرای ترکمان آذربایجان و دیاربکر بکار میرفته است (مثل حسن بک ، یعقوب بک ، و غیره ) در ماوراءالنهر نیز مقارن استیلای ازبک این عنوان در آخر اسم حکام محلی آمده است و در عهد صفویه عنوان تشریفاتی افراد قزلباش بوده است و بعداز آن در غالب بلاد ایران و ماوراءالنهر عنوان حکام محلی بود و هرچند شغل حکومت همیشه از پدر به پسر نمیرسید، اما این عنوان معمولاً از پدر به پسر انتقال می یافته است و در عهد قاجاریه بتدریج عنوان تشریفاتی شده است . (دائرة المعارف فارسی ). || امیر قبیله ای کوچک (در برابر خاقان یا خان که رئیس قبیله ای بزرگ بود). (حاشیه ٔ برهان چ معین از دائرة المعارف اسلامی ). || رؤسای سپاه . (حاشیه ٔ برهان چ معین از دائرة المعارف اسلامی ). و رجوع به بیگ شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
علی بیک . [ ع َ ب َ ] (اِخ ) ابن قراعثمان . وی بعد از پدرش امیر قراعثمان ، بر دیاربکر حاکم بود و پس از او پسرش حسن بیک به حکومت آنجا رسید که ...
علی بیک . [ ع َ ب َ ] (اِخ ) چاکرلو. وقتی شاه اسماعیل صفوی پیش از رسیدن سلطنت برای زیارت مرقد جدش شیخ صفی الدین به اردبیل رفت ، این علی...
علی بیک . [ ع َ ب َ ] (اِخ ) ذوالقدرلو. وی پس از کشته شدن خلیل سلطان ذوالقدر، به امرشاه اسماعیل صفوی ، به حکومت آن شهر منصوب شد. (از حبیب ...
بیل بیک . [ بی ب َ ] (اِخ ) سیف الدین . (872 هَ . ق ./ 1467 م .) از ممالیک برجی مصر است . (طبقات سلاطین اسلام ترجمه ٔ اقبال ص 74).
اتش بیک . [ ] (اِخ ) محلی در مغرب میانه ٔ آذربایجان .
ولی بیک . [ وَ ب ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کرانی شهرستان بیجار. سکنه ٔ آن 160 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
مسیب بیک . [ م ُ س َی ْ ی َ ب َ ] ۞ (اِخ ) نواده ٔ طهماسب قلی سلطان که از قبیله ٔ امام قلی خان سلطان بندرعباسی بود. از شعرای دوره ٔ صفوی و ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
میرم بیک . [ م َ رَ ب ِ ] (اِخ ) ازمردم تویسرکان و از کدخدایان معتبر آن دیار و از شعرای معاصر نصرآبادی (قرن یازدهم ) و شاعری ظریف و خوش طبع ب...
قایت بیک . [ ب ِ ] (اِخ ) رجوع به اشرف (قایتبای ) شود.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۱۱ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.