اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بیگ

نویسه گردانی: BYG
بیگ . [ ب َ / ب ِ ] (ترکی ، اِ) بگ . بیک (ترکی ، مخفف بیوک = بزرگ ) لقب گونه ای است که در آخر اسم مردان درآید. (یادداشت مؤلف ). || شخص بزرگ و امیر. (فرهنگ نظام ). امیر. (غیاث ). امیر وشاهزاده . || آقا. || پسران پاشا. || ناخدایان . || مأمورین خارجی : ایلچی بیگ . ترجمان بیگ . || حکمران تونس . بای . || نایب السلطنه ٔ الجزایر. || والی الجزایر. || رؤسای کرد، گاهی به این عنوان خوانده میشده اند. آنکه در مقام از خان خردتر است . (یادداشت مؤلف ). بَگ . در زبان ترکی بیگ لقب اشخاص بزرگ است و تاکنون در مملکت ترکی همان استعمال هست لیکن در ایران بیگ در آخر اسم نوکرهای کم درجه ٔ دولتی می آید و در آخر اسم نوکرهای خصوصی هم می آید. همچنین در زبان ترکی لفظ خان مخصوص سلاطین و شاهزادگان است اما در ایران به اشخاص متوسط هم خان گفته میشود. جهت تنزل معنی خان و بیگ در ایران رقابت میان ترکان عثمانی و ایرانیان بود که در آخر قرن دهم هجری بعد از تأسیس دولت صفویه در ایران شروع شد. بمجرد تأسیس دولت صفویه جنگ میان دو دولت مذکور در جریان آمد و تا قریب دویست سال ادامه داشت . در آن مدت قریب چهل سال جنگ میان ایشان واقع شد و به جنگهای نادرشاه خاتمه یافت . در دوران رقابت ، سلاطین ترک به امرای خود با لفظ پاشا (مخفف پادشاه ) که مخصوص سلاطین ایران بود لقب دادند و سلاطین ایران هم لفظ خان را که مخصوص سلاطین ترک بود به امرای خود لقب دادند و بیگ هم که در ترکی مخصوص امراء بود در ایران به اشخاص کم رتبه و عادی داده شد. بعد که رقابت تمام شد الفاظ در معانی ثانوی خود ماندند. (از فرهنگ نظام ). این لقب اکنون از ارزش خود افتاده است و این ایام به اشخاص کوچک داده میشود. (از ناظم الاطباء). رجوع به بیک و بک شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
محمدولی بیگ . [ م ُ ح َم ْ م َ وَ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کلاته چناربخش نوخندان شهرستان دره گز با 217 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ا...
ابراهیم بیگ . [ اِ را ب َ ] (اِخ ) نام کتابی و نیز نام قهرمان آن کتاب تألیف مرحوم حاج زین العابدین مراغه ای . و این یکی از چندکتاب بود ک...
ابراهیم بیگ . [ اِ را ب َ ] (اِخ ) از ممالیک مصر، معاصر ناپلیون و محمدعلی پاشا. از سال 1189 هَ .ق . پس از محمدبیگ حکمرانی قاهره داشت و چندی ...
محمدرضا بیگ از نخستین سفیران ایران در اروپا و سفیر حکومت صفویان در زمان شاه سلطان حسین (۱۶۹۴-۱۷۲۲ میلادی) در فرانسه در زمان لوئی چهاردهم بود. او شهردا...
اله وردی بیگ . [ اَل ْ لاه وِ ب ِ ] (اِخ ) رجوع به اﷲوردی بیگ شود.
ساروخان بیگ . [ ب َ ] (اِخ ) آجرلو، یوزباشی و در دوره ٔ شاه عباس بزرگ ، حاکم ایل آجرلو بود. (ذیل عالم آرا ص 227).
نوروزعلی بیگ . [ ن َ ع َ ب َ ] (اِخ ) از شاعران قرن یازدهم هجری و از ایل شاملو و زرگرباشی عباسقلی خان حکمران هرات بوده است و او راست :غافل ...
یامغورچی بیگ . [ ب َ ] (اِخ ) یا میر یمغورچی ، شاعر است و سیاهی تخلص داشته . از اوست :به مسجدی که روم در فراق دلبر خویش بهانه سجده کنم بر ز...
علی بیگ کندی . [ ع َ ب َ ک َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان اهر. واقع در 35 هزاروپانصدگزی باختر اهر، و 14 هزارگزی راه شو...
علی بیگ کندی . [ ع َ ب َ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چهاراویماق ، بخش قره آغاج شهرستان مراغه . واقع در 12 هزارگزی شمال باختری قره آغاج ، و ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۹ ۷ ۸ ۹ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
یعقوب علی عبدی
۱۳۹۰/۱۱/۰۶ Iran
2
1

این واژه در اصل از ترکیب« بیگ + یاری» ساخته شده وبعد ها به شکل بیگاری خلاصه شده است. ریشه این ترکیب از آنجاست که خان ها ی روستا کارهای خود را با کارگزان رایگان روستایی انجام می دادند . این کلمه در تر کی bey yar تلفظ می شود .بیگ واژه ترکی است به معنای خان
و داماد استفاده می شود . پس بیگاری یعنی یاری کردن به بیگ (خان) .چون مکم به خان جزء وظیفه روستاییان محسوب می شد وبه آنه دستمزدی پرداخت نمی شد .یعد ها کار بی مزد را بیگاری نامیدند. پس تلفظ واقعی این کلمه beygari ( بروزن میدانی) است


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.