اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بیمناک

نویسه گردانی: BYMNAK
بیمناک . (ص مرکب ) ترسنده و خائف . (فرهنگ نظام ). ترسناک . (آنندراج ). جبان . (ناظم الاطباء). هراسناک . (یادداشت مؤلف ) :
موی سر جغبوت و جامه ریمناک
وز ۞ برونسو باد سرد و بیمناک .

رودکی .


یکی کار دارم ترا بیمناک
اگر تخت یابی اگر تیره خاک .

فردوسی .


- بیمناک کردن ؛ ترسناک کردن . هراسناک کردن :
زری کآدمی را کند بیمناک
چه در صلب آتش چه در ناف خاک .

نظامی .


|| خطرناک . آکنده از خطر. پرخطر : و راه بیمناک نبود. (تاریخ سیستان ).
پیر در آن بادیه ٔ بیمناک
داد بضاعت به امینان خاک .

نظامی .


من بیدل و راه بیمناک است
چون راهبرم توئی چه باک است .

نظامی .


رجوع به باک شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.