اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

بی نمکی کردن

نویسه گردانی: BY NMKY KRDN
بی نمکی کردن . [ ن َ م َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از بی وفائی . و بی مزگی و بی وضعی کردن باشد. (از آنندراج ) (برهان ) :
ز بس که بی نمکی کرد با من این ایام
در آب دیده ٔ گریان گداختم چو نمک .

(شرفنامه ٔ منیری ).


|| بی مزگی کردن . ننری بخرج دادن . کنایه از بی مزگی کردن . (انجمن آرا) :
بی نمکی چند کنی باده نوش
وز جگرم خواه کباب ای غلام .

عطار.


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.