پارس
نویسه گردانی:
PARS
پارس . [ س َ ] (اِخ ) نام سرزمین پارس . رجوع به فارس و پارس و رجوع به بلادالخاضعین شود.
واژه های همانند
۱۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
پارس . (اِخ ) صورتی دیگر از کلمه ٔ فارس است . منسوب به قوم پارس َ از قبایل آریائی ایران . و سپس این کلمه بر تمام مملکت ایران اطلاق شده ا...
پارس . (اِخ ) نام پسر پهلوبن سام که گویند اصطخر بناکرده ٔ اوست . (برهان ).
پارس .(اِخ ) نام یکی از پهلوانان ایران بعهد یزدگرد(؟).
پارس . (ترکی ، اِ) جانوری است شکاری کوچکتر از پلنگ . (برهان ). یوز. فهد. وَشق . و پارس بدین معنی ترکی است .
پارس . (اِ) آواز سگ . بانگ سگ . علالای سگ .عَوعَو. هفهف . عفعف . وَغواغ . وَعوع . وَکوَک . نوف .- پارس کردن ؛ عوعو کردن سگ . نوفیدن . بانگ کردن...
پارس . [ س َ ] (اِخ ) نام قوم پارسی . رجوع به فارس شود.
پارس . [رُ ] (اِخ ) ۞ جزیره ای از گنگبار سیکلاد بجنوب دِلس و بدانجا مرمرهای سفید و زیبای مشهور بوده است . مولد آرشیلوک . صاحب 7700 تن سکنه و...
پارس دارای دو نوشتار و دو معنی بوده است: 1ـ در پارسی کهن ( مادها) پارسوآ parsuA و به معنی مرز و یا همسایه بوده است؛ زیرا پارسیان با مادها همسایه بودند...
پرشیا، پارسه، پرسه، پارس صورتی دیگر از کلمه ٔ فارس است به معنای منسوب به قوم پارس از قبایل آریائی ایران. و سپس این کلمه بر تمام مملکت ایران اطلاق شده ...
پارس ئیل . (ترکی ، اِ مرکب ) سال پلنگ . (نصاب الصبیان ). و از شاهد ذیل چنین مستفاد میشود که پارس یوز است . و آن نام سال سیم از دوره ٔ دوازده...