اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

پرک

نویسه گردانی: PRK
پرک . [ پ َ رَ ] (اِ مصغر) پَرِ خُرد. || کاهوی خرد که به وجین از مزرعه بیرون کنند. || هر یک از برگهای خُرد که مجموع آن گل را مُشکّل سازد. || پرده ٔ میان اجزاء درونی یک گردو ۞ . || (اِخ ) ستاره ٔ سهیل . (برهان ) (رشیدی :
طاسک مه شکسته شد بر سر پای هر مهی
غور محیط بسته شد گرد ستاره ٔ پرک .

عمید لوبکی (از فرهنگ رشیدی ).


|| مطلق صدا و ندا را نیز گفته اند و به این معنی بجای حرف اول تای قرشت هم آمده است . (برهان ). || چیزی چون تاج ، که در ترکی تِل گویند. جِقه . || پره ٔ قفل . فراشه . || پرک هندی از دسته ٔ ارغوانها و کرم کش است ۞ .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
پرک هندی . [ پ َ رَ ک ِ هَِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گیاهی است از دسته ٔ ارغوانها و کرم کش است . ۞ رجوع به پرک شود.
چرک و پرک . [ چ ِ ک ُ پ ِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) چرک و چپول . چرک و شوخ . شوخ و کثافت . رجوع به چرک و «چرک و چپول » شود.
پرک ساس پس . [ پْرِ / پ ِ رِ ](اِخ ) ۞ بروایت هرُدوت کبوجیه در سفر مصر «شبی در خواب دید که قاصدی از راه رسید و خبر داد که سمردیس بر تخت س...
پرک پادشاه . [ ] (اِخ ) حاکم جرجان بعهد سلطنت شاهرخ بن امیر تیمور.چون امیر سید خواجه از عمّال شاهرخ بهواخواهی میرزااسکندر عمر شیخ برخاست ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.