اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

پشمین

نویسه گردانی: PŠMYN
پشمین . [ پ َ ] (ص نسبی ) منسوب به پشم . از پشم : و از نواحی [ ری ] طیلسانهای پشمین نیکو خیزد. (حدود العالم ). و از وی [ از چغانیان ] اسب خیزد اندک و جامه ٔ پشمین و پلاس و زعفران بسیار. (حدود العالم ). و از او [ از بخارا ] بساط و فرش و مصلی نماز خیزد نیکوی ، پشمین . (حدود العالم ).
بدو گفت کاه آر و اسبش بمال
چو شانه نداری ، به پشمین جوال .

فردوسی .


بیامد دمان پیش او با گلیم
برو جامه پشمین و دل پر ز بیم .

فردوسی .


درویشم و گدا و برابر نمیکنم
پشمین کلاه خویش بصد تاج خسروی .

حافظ.


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
خیمه ٔ پشمین . [ خ َ / خ ِ م َ / م ِ ی ِ پ َ ] (ترکیب وصفی ) خیمه ای که از پشم سازند، خباء. (یادداشت مؤلف ).
قراطغان شه پشمین . [ ق َ طُ ش َ هَِ پ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) صورت قراطغان شاه که پادشاه عراق بوده کودکان برای بازی از پشم سازند. (غی...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.