اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

پلشت

نویسه گردانی: PLŠT
پلشت .[ پ ِ ل َ / پ ِ ل ِ / پ َ ل َ ] (ص ) آلوده . ناپاک . پلید.(اوبهی ). فرخج . فژه . (لغت نامه ٔ اسدی نسخه ٔ نخجوانی ). فژاکن . فژاک . (لغت نامه ٔ اسدی ). شوخگن . چرک . چرکین .مردار و نکبتی را گویند. (برهان قاطع) :
زنی پلشت و تلاتوف و اهرمن کردار
نگرنگردی از گرد او که گرم آئی . ۞

شهید.


بادل پاک مرا جامه ٔ ناپاک رواست
بد مر آنرا که دل و جامه پلید است و پلشت .

کسائی (از لغتنامه ٔ اسدی ).


با دو کژدم نکرد زشتی هیچ
با دل من چرا شد ایدون زشت
زشت خوی پلید کرد مرا
هر کرا خو پلید هست پلشت .

کسائی .


و آن نیز گربه ای است پلشت و پیاستو.

فخری (از فرهنگ ضیاء).


|| این لفظ در فرهنگستان معادل عفونی ۞ پذیرفته شده است و پلشت بر را بمعنی ضدعفونی ۞ گرفته اند و پلشت بری را بمعنی ضدعفونی کردن . (واژه های فرهنگستان تا پایان سال 1319 هَ . ش .). و این وضع نماینده ٔ کمال بی اطلاعی از لغت و دوری تمام از ذوق ادبی و لغوی است .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
ناپاک، چرک، ناخالص، نادرست، کثیف نا صاف
سه پلشت [سِ پِ لِ] ، یاسه پلشک حالتی است در قاپ بازی که گودی همة قاپ‌ها به سوی بالا باشد. سه پلشک در قاپ بازی بسیار ناخوشایند است.در گویش مردم به م...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
کوروش هو
۱۳۹۶/۱۱/۱۰
2
5

ای خدا چقدر خندیدم. ..... اینا ....حداد قاتل و دور و برباش بویی از سواد و فهم لغت و دستور زبان پارسی نبردن .......بابر کراوات را فرهنگستان گذاشته دراز اویز زینتی.................


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.