پنگ
نویسه گردانی:
PNG
پنگ . [ پ َ ] (اِ) خوشه ٔ خرما. (برهان قاطع). خوشه ٔ خرما پس از جدا کردن خرما که به مصرف سوختن میرسد. خوشه ٔ موز. || چوب که ترکان اغاج گویند. (برهان قاطع). || وقت بامداد که به عربی صبح خوانند. || دریچه ٔ خانه . (برهان قاطع). || کفن . وُلف در فرهنگ شاهنامه بمعنی کفن یا نعش گمان کرده و آن را از لغت شاهنامه ٔ عبدالقادر و بعض نسخ شاهنامه از حکایت بردن بشوتن تابوت اسفندیار را نزد گشتاسب و از حکایت پادشاهی همای نقل کرده و در این دو حکایت در نسخی که در دسترس ما بود بجای پنگ کلمه ٔ تنگ هست و اغلب صفت تابوت است .
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
پنگ . [ پ َ ] (اِ) کاسه ٔ مسین یا روئین پیمودن آب روان را که ته آن سوراخ تنگی کنند ودر آب گذارند چون پر گردد و در ته نشیند یک پنگ شودو ...
peng (پِنگ) 1ـ حس و حال. وضع مزاجی. موود. سر پنگ بودن= حس و حال داشتن ـ رغبت داشتن. 2ـ در گویش بروجردی، به معنای جمع است. آب در آن جا پنگ زد= جمع شد
پینگ پنگ . [ پ ُ ] (انگلیسی ، اِ) ۞ قسمی تنیس روی میز و آن به میزی که توری کوتاه در وسط آن نصب شده است با توپی سبک وکوچک و راکت توسط...