اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

پوزش نمودن

نویسه گردانی: PWZŠ NMWDN
پوزش نمودن . [ زِ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) اظهار پوزش کردن :
برآید بکام تو این کار زود
چو بشنید سیندخت پوزش نمود.

فردوسی .


زمین را ببوسید و پوزش نمود
بر آن مهتری آفرین برفزود.

فردوسی .


کرم کرد و غم خورد و پوزش نمود
بداندیش را دل به نیکی ربود.

سعدی (بوستان ).


بپایش درافتاد و پوزش نمود
بخندید لقمان که پوزش چه سود.

سعدی (بوستان ).


و رجوع به پوزش شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.