پی
نویسه گردانی:
PY
پی . [ پ َ / پ ِ ] (اِ) ریع (در گندم و آرد وجز آن ). قوه ٔ کش آمدن . کشش . چسبندگی و قوت : این خمیر پی دارست ؛ چسبندگی و کشش دارد. گندمی پی دار؛ دارای قوت کش آمدن ، باریع. این آرد پی ندارد؛ بی کشش است .
واژه های همانند
۲۶۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
پی دار. [ پ َ / پ ِ ] (نف مرکب ) (گندم ، آرد، خمیر) که ریع بسیار دارد. صاحب ریع. دارای قوت و چسبندگی . || (گوشت ...)؛ دارای قوت . دارای پی و...
پی جان . [ پ َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان حومه ٔ بخش رودسر شهرستان لاهیجان . واقع در 9 هزارگزی جنوب خاوری رودسر. جلگه ، معتدل ، مرطوب . د...
پی جوی . [ پ َ / پ ِ ] (نف مرکب ) پی جو. اثرجوی .- پی جوی کسی یا چیزی شدن (عوام پی جور گویند) ؛ بجستجوی وی برخاستن ؛ تفتیش حال وی کردن . ر...
پی چلو. [ چ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان بلده ٔ کجور بخش مرکزی شهرستان نوشهر. کوهستانی ، سردسیر،دارای 160 تن سکنه . آب آن از چشمه و رودخانه ٔ مح...
پی چوب . [ پ َ / پ ِ ] (اِ مرکب ) ۞ پی جوب . قسمی سپیدار. رجوع به پی جوب و رجوع به جنگل شناسی ساعی ج 1 ص 188 شود.
پی بدی . [ ب ُ / با ] (اِخ ) ۞ جُرج . بشردوست آمریکائی ،متولد در دانور. وی ببسط و توسعه ٔ تعلیمات در میان طبقات کارگر کمک بسیار کرده است (179...
پی بشک . [ پ َ ب ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان گابریک بخش جاسک شهرستان بندرعباس . واقعدر هزارگزی شمال خاوری جاسک و 2 هزارگزی جنوب راه مالرو چا...
پی بلز. [ ب ِ ] (اِخ ) ۞ کنت نشین اسکاتلند جنوبی ، دارای 15000 تن سکنه . کرسی آن نیز بهمین نام و دارای ششهزار تن سکنه است .
پی بند. [ پ َ / پ ِ ب َ ](نف مرکب ) آنکه پی و بنیاد دیوار بندد. بنائی که دربستن پی های دررفته مهارت خاصی دارد. بنائی که بستن پی بناء شکس...
پی پوس . [ پ ِ پو ] (اِخ ) ۞ دریاچه ای است واقع بین روسیه و استونی که بوسیله ٔ رود ناروا به خلیج فنلاند می پیوندد.